جیب هایم
یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد
دستان کسی را نگیرم
جیب هایم مطمئن ترند
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشتــــــ
تـــو بــی مـَـن
چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا”
یــــادت هَست
کــِــه نیستــَـم…؟
هر کسی برای خودش خیابانی دارد
کوچه ای
کافی شاپی و شاید عطری
که بعد از سال ها خاطراتش گلویش را چنگ می زند